از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

شهریار
Shahriyar.jpg
مجسمه شهریار، اثر احد حسینی
نام اصلیمحمدحسین بهجت تبریزی
زادروز۱۲۸۵
تبریز
پدر و مادرحاج میرآقا خشگنابی
مرگ۲۷ شهریور ۱۳۶۷
تهران
ملیتایرانی
جایگاه خاکسپاریمقبرةالشعرا شهر تبریز
لقببهجت , شهریار
پیشهشاعر و ادیب
کتاب‌هامنظومه حیدربابایه سلام
دیوان سروده‌هاکلیات اشعار شهریار
تخلصشهریار
همسر(ها)عزیزه عمیدخالقی(-۱۳۳۲)
فرزندانشهرزاد, مریم, هادی

سید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵-۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود که به زبان‌های ترکی آذربایجانی و فارسی شعر سروده‌است.[۱] وی در تبریز به‌دنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرةالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. در ایران روز درگذشت این شاعر معاصر را «روز شعر و ادب فارسی» نام‌گذاری کرده‌اند.

مهم‌ترین اثر شهریار منظومه حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا) است که از شاهکارهای ادبیات ترکی آذربایجانی به‌شمار می‌رود و شاعر در آن از اصالت و زیبایی‌های روستا یاد کرده‌است. این مجموعه در میان اشعار مدرن قرار گرفته و به بیش از ۸۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده است. [۲]

شهریار در سرودن انواع گونه‌های شعر فارسی -مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی- نیز تبحر داشته‌است. از جمله غزل‌های معروف او می‌توان به علی ای همای رحمت و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابی‌طالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ داشته‌است.

مجموعه تلویزیونی شهریار که به کارگردانی کمال تبریزی در سال ۱۳۸۴ ساخته شده و در آن جلوه‌هایی از زندگی این شاعر به تصویر کشیده شده‌است، در سال ۱۳۸۶ از طریق شبکه دوم سیما به نمایش درآمد و از جانب مردم مورد استقبال فراوان قرار گرفت.

زندگی‌نامه[ویرایش]

نگارخانه شهریار

نگاره قدیمی شهریار و اعضای خانواده
شهریار و نیما یوشیچ
سالن نمایش با نام شهریار
بنر یادبود شهریار

شهریار در سال ۱۲۸۵ خورشیدی در شهر تبریز متولد شد. دوران کودکی را -به علت شیوع بیماری در شهر- در روستاهای قایش قورشاق و خشگناب بستان‌آباد سپری نمود. پدرش حاج میرآقا بهجت تبریزی نام داشت که در تبریزوکیل بود. پس از پایان سیکل در تبریز، در سال ۱۳۰۰ برای ادامه تحصیل از تبریز عازم تهران شد و در مدرسه دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد.

حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری به‌علت شکست عشقی و ناراحتی خیال و پیش‌آمدهای دیگر ترک تحصیل کرد. پس از سفری چهارساله به خراسان برای کار در اداره ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ که شهریار در خراسان بود، پدرش حاج میرآقا خشگنابی درگذشت. او به‌سال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریز شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکده ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا نمود.

در سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود -حیدربابایه سلام- را می‌سراید. گفته می‌شود که منظومه حیدربابا به ۹۰ درصد از زبان‌های جهان ترجمه و منتشر شده‌است. در تیر ۱۳۳۱ مادرش درمی‌گذرد. در مرداد ۱۳۳۲ به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود به‌نام «عزیزه عبدالخالقی» ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج سه فرزند -دو دختر به نام‌های شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی- می‌شود.

شهریار پس از انقلاب ۱۳۵۷ شعرهایی در مدح [نظام جمهوری اسلامی] سرود. وی در روزهای آخر عمر به‌دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از مرگ در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرای تبریز مدفون گشت.

شهریار در اشعار دیگر شعرا[ویرایش]

(هـ . ا. سایه):

ترانه غزل دلکشم مگر نشنفتیکه رام من نشدی آخر ای غزال رمیده
خموش سایه که شعر تو را دگر نپسندمکه دوش گوش دلم شعر شهریار شنیده

نیما یوشیج:

رازی است که آن نگار می‌داند چیسترنجی است که روزگار می‌داند چیست
آنی که چو غنچه در گلو خونم از اوستمن دانم و شهریار می‌داند چیست

مفتون امینی:

چون دل مفتون ترا مشکل به دست آورده‌استکی رها می‌سازدت اینگونه آسان شهریار
اولین استاد شعر و آخرین سلطان عشقهر کجا نام تو در آغاز و پایان شهریار

(پژمان بختیاری):

زین شهر مردپرور و زین شهر عشق‌زایبرخیزد آنچه مایهٔ غرور و وقار ماست
گه شهریار پرورد این شهر، گاه شمسکز نامشان تفاخر ملک و دیار ماست

(مهرداد اوستا):

شعر همان عشق که با شهریارکرد سرافرازی و نام‌آوری
شعر همان فتنه و آذرم و رازکز نگه دوست کند دلبری

(بیژن ترقی):

به شهریار بگو شهریار می‌آیددوباره بخت ترا در کنار می‌آید
بگو که عرصهٔ شعر و ادب بپیرایندکه از سواد دل آن شهسوار می‌آید

فریدون توللی:

ای شهریار نغمه که با چتر زرفشاندستانسرای عشق و خداوند چامه‌ای
از من ترا به طبع گرانمایه، صد درودز آنرو، که در بسیط سخنی، پیش جامه‌ای

مهدی اخوان ثالث:

شهریارا تو همان دلبر و دلدار عزیزینازنینا، تو همان پاک‌ترین پرتو جامی
ای برای تو بمیرم، که تو تب‌کردهٔ عشقیای بلای تو بجانم، که تو جانی و جهانی

فریدون مشیری:

در نیمه‌های قرن بشرسوزان
اشک مجسمی بود، در چشم روزگار
جان‌مایهٔ محبت و رقت
ای وای شهریار

عمران صلاحی:

شهریار حزن بودی، خانه‌ات بیت‌الحزنپادشاه قلعهٔ خاموش روح خویشتن
شهر ویرانی سراسر خانه‌هایش سوختهبادهای دربه‌در چرخان و بر در حلقه‌زن.[۳]

عشق و شعر[ویرایش]

وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۱۰ با مقدمه ملک‌الشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به فارسی و زبان ترکی آذربایجانیجزء آثار ماندگار این زبان‌هاست. منظومه حیدربابایه سلام که در سالهای ۱۳۲۹٬۳۰ سروده شده‌است، از مهم‌ترین آثار ادبی ترکی آذربایجانی شناخته می‌شود.[۴]

گفته می‌شود شهریار دانشجوی سال آخر رشتهٔ پزشکی بود که عاشق دختری شد. پس از مدتی خواستگاری نیز از سوی دربار برای دختر پیدا می‌شود. گویا خانواده دختر با توجه به وضع مالی محمدحسین تصمیم می‌گیرند که دختر خود را به خواستگار مرفه‌تر بدهند. این شکست عشقی بر شهریار بسیار گران آمد و با این‌که فقط یک سال به پایان دوره ۷ ساله رشته پزشکی مانده‌بود، ترک تحصیل کرد.

این شعر شهریار اشاره به داستان فوق دارد:

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت

پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر

عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

شهریار بعد از این شکست عشقی که منجر به ترک تحصیل وی می‌شود. به‌صورت جدی به شعر روی می‌آورد و منظومه‌های بسیاری را می‌سراید. غم عشق حتی باعث مریضی و بستری‌شدن وی در بیمارستان می‌شود. ماجرای بیماری شهریار به گوش دختر می‌رسد و به عیادت محمدحسین در بیمارستان می‌رود. شهریار پس از این دیدار، شعری را در بستر می‌سراید. این شعر بعدها با صدای غلامحسین بنان به‌صورت آواز درآمد.

شهریار این تخلص را از تفألی به دیوان حافظ گرفت و شهریار در تلفظ اصلی شهردار و لقب حاکمان بوده‌است.

شهریار و عشق به ایران[ویرایش]

شهریار در دیوان سه جلدی خود با اشاره به اینکه آذربایجان خاستگاه زرتشت پیامبر است، مردم این دیار را از نژاد آریا می‌داند و نسبت به اشاعة سخنان تفرقه انگیز که بوی تهدید و تجزیه از آنها به مشام می‌آید، هشدار می‌دهد و خطاب به آذربایجان می‌گوید:

روز جانبازیست ای بیچاره آذربایجانسر تو باشی در میان هر جا که آمد پای جان…
ای که دور از دامن مهر تو نالد جان منچون شکسته بال مرغی در هوای آشیان..
تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان توپور ایرانند و پاک آیین نژاد آریان
اختلاف لهجه، ملیت نزاید بهر کسملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نه ایصبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان!
بیکس است ایران، به حرف ناکسان از ره مروجان به قربان تو ای جانانه آذربایجان….
با خطی برجسته در تاریخ ایران نقش بستهمت والای سردار مهین ستارخان
این همان تبریز کامثال خیابانی در اوجان برافشاندند بر شمع وطن پروانه سان…
این همان تبریز کز خون جوانانش هنوزلاله گون بینی همی رود ارس، دشت مغان…..
یاشاسین آذربایجان.یاشاسین آنا یوردوم ایران.
مقبرهٔ شهریار در مقبرةالشعرای تبریز.

(دیوان - ج ۱ - ص ۳۵۲)

شهریار قطعه شعر فوق را «جوش خون ایرانیت» خویش می‌داند و می‌گوید:

این قصیدت را که جوش خون ایرانیت است

گوهر افشان خواستم در پای ایران جوان

شهریارا تا بود از آب، آتش را گزند

باد خاک پاک ایران جوان مهدامان

(دیوان - ج ۱- ص ۳۶۵)

قصیده‌ها[ویرایش]

نمونه‌ای از غزل شهریار:

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدیسنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایمدیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کنددر شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا؟
در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزینخامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟
شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفراین سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا؟

غزلیات[ویرایش]

نمونه‌ای از غزلیات شهریار:

امشب ای ماه! به درد دل من تسکینیآخر ای ماه، تو همدرد منِ مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من می‌دانمکه تو از دوری خورشید، چه‌ها می‌بینی
...
شهریارا! اگر آیین محبت باشدچه حیاتی و چه دنیای بهشت‌آیینی

غزل علی ای همای رحمت[ویرایش]

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا راکه به ماسوا فکندی همه سایهٔ هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بینبه علی شناختم من به خدا قسم خدا را
...
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهیبه پیام آشنائی بنوازد و آشنا را»
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شبغم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا[۵]

گفته شده که شهاب‌الدین مرعشی نجفی از فقهای شیعه درست در لحظهٔ سرودن شعر (علی ای همای رحمت) توسط شهریار در خواب آن را شنیده‌است.[۶]

پیش از شهریار شاعرانی سروده‌هایی درباره علی بن ابی‌طالب با همانندی‌هایی در وزن، قافیه، ردیف، مضمون و فضای شعری و نزدیک به شعر شهریار داشته‌اند که از نظر سوژه، زبان و اندیشه با شعر شهریار قابل مقایسه نیستند و شباهتهای بین آنها به جهت «توارد» و استقبال ادبی است که شهریار مانند حافظ در افقی بالاتر از دستمایه‌های شعری پیش از خود هنرنمایی کرده است. در این راستا شعری شبیه به آن از حسن میرخانی (درگذشته ۱۳۶۹) متخلص به بنده با نام «سحاب رحمت» موجود است که با مطلع «علی ای سحاب رحمت همه مظهر خدایی/ همه خلق ماسوی را به خدای رهنمایی» و شعری نیز از مفتون همدانی معاصر شهریار با مطلع «علی ای همای وحدت تو چه مظهری خدا را/ که خدا نمود زینت به تو تخت انّما را»[۷] و شعر مشابه دیگری از میرزا آقا مصطفی افتخارالعلماء متخلص به صبا (دوره ناصری) نیم قرن پیش از شهریار، با مطلع «علی ای سحاب رحمت تو چه آیت خدایی» در دست می‌باشد[۸][۹] که هیچکدام از جهت غنای ادبی و محتوایی با شعر شهریار قابل مقایسه نیستند و شباهتهای ظاهری تنها بدلیل توارد ادبی بوده است.